امروز میخوام واستون ماجرای جالبی از میکلانژ مجسمه ساز مشهور روایت کنم و شما رو از این ماجرا ببرم به سمت دنیای کسب و کار تا ببینیم آزاد کردن فرشته چه ربطی به کسب و کار داره؟ اپیزود یک عملیات نجات فرشته میگن یک روز میکلانژ داشته تخته سنگی رو از تپه ای به پایین میکشیده، یکی از دوستانش اون رو میبینه و ازش میپرسه داری این تخته سنگ رو کجا میبری؟ میکلانژ اینجوری جواب رفیقش رو میده و میگه فرشته بسیار نازنینی در دل این سنگ اسیره، تصمیم گرفتم آزادش کنم ماه ها از این ماجرا میگذره و دوست میکلانژ به کارگاه مجسمه سازی اون میره و با تعجب میبینه که واقعن مجسمه ی یک فرشته بسیار زیبا در کارگاه حضور داره وقتی درباره نحوه درست کردن این فرشته از میکلانژ میپرسه، اون اینجوری جواب میده که من کاری نکردم، فقط خورده سنگ هایی که فرشته نبودن رو از اون تخته سنگ جدا کردم این داستان کوتاه رو گفتم تا بگم در دل تمام کسب و کارها هم الماس و فرشته ای زیبا نهفته هست بیشتر شغل ه
اشتراک گذاری در تلگرام